2007-01-25

!آرام بگیر پیشانی
آرام بگیر
گیرم خطوط مبهم تقصیر
ازنواحی هیچ می گذرد
گیرم دلالت سطح
از اتفاقات پشت پیشانی ست
چیزهایی هست که هیچ می شود
گفتم
وراز آلام زار در دشت پیچید
بی آنکه دستی موی از چهره بردارد
مویه می کردند
سیاه بود مرگ
- مرگ صبور پیر -
در قامتش سنگین قدم می کشید
گفتم
تنها کنار این بادام تلخ آرامم می کند
بغضی سربی با سیبکم بازی می کرد

حالا خیال کن خسته ام
خیال کن تب داران بی قرار
تا سحر پرسه گردم کرده اند
فرقی نمی کند
من به سرنوشت ارتباط موجودات عادت کرده ام
به چیدمان اشیا در کنار عمر
به تو
عادت کرده ام
!آرام
! پیشانی


No comments: