چوپان مهربانم
خوب یاد گرفته ای
پروارم کنی
با چاقوی دسته بلندت
پوستم کنی
و ساده بگویی
گرگ بود
پوستم را چند می فروشی؟
شیره ی پستانم را که خوب می دوشی
آن روزهای مهربانی کجا رفتند؟
!آن روزهای سادگی
دیگرنمی خواهی نی لبک بزنم برات؟
نمی خواهی با پرواز نت ها بهار مستی کنم برات؟
نمی خواهی بازیم بدهی؟
دنبالم بدوی؟
!این ها را هم می خواهی ؟
!اما پوستم را هم؟
!گوشتم را هم؟
خوب یاد گرفته ای
چوپان مهربانم
!خوب یاد گرفته ای
No comments:
Post a Comment