2007-04-25

فقط پنج روز است که بیمارستان نمی روم
اما تمام بدنم می لرزد
استخوان هام درد می کند
رنگم زرد شده
دست هام رمق ندارد
.
.
.
چه کسی برایشان شعر می خواند
حاج سلطان با رگ های خاموشش
ابوالفضل 2 ساله
در رقص تشنج های هر روزه
با چشم های ماهی بلورش
نوزادان پرتقالی من
زیر لامپ های فلورسنت
مادر بزرگ جنیفر
با آن لب های درشت کبود
با لمبرها ی بی حدش
...هی تی می کشد و نفس
نمی تواند
این روزها چه کسی برایتان شعر می خواند
آرزو مست دیالیزاست
محمود مبهوت پتدین
هنوز از کلیه های نوروزی
خبری نیست آیا؟
حالا دیگر کریدورها اززمزمه خالیست
چه کسی برایتان
استخوان هام از درد
بی قرارم
معتادتان شده ام آیا؟









4 comments:

Anonymous said...

salam! tasirgozar bood

Anonymous said...

وقتی به جاهای تازه مرسی چشمت خسته نمیشود از دودو /اینجا من سلانه از سلانه از کلمات پائین رفتم و غرق نشدم/نفسی تازه چاق کردم/معتاد شدن که بد نیست/

Anonymous said...

tasir gozar tarin asar ,asarist ke az nazdik tarin fasele be khaleghe asar, mijoshad.

khosh bod khanume anahita.

Mohammad said...

وقتی می شه چیزی رو پله ننوشت نباید نوشت. کلا کاری که می شه نکرد و نباید انجام داد به قول شهاب خودم و شما رو به این نصیحت می کنم...