2007-04-28

:منوچهر رضایی

وقتی مرگ صدایمان می کند
رویا بستر می گستراند
رویا طولانی
در باغ های دلخواه پر از گل بگونیا
وقتی مرگ آوازمان می دهد
رویا پشه بند حریر را
بر بام سپید ابرها می آویزد
در آسمان آبی
"پر از سیب و گلابی"
وقتی مرگ وارد می شود
زمهریر کوره گداخته ایست
پر از آواز پریان رانده شده
و می خانه های پر از ساقی
و خم های پر از شراب
د ر زلال شراب های سفید شناوریم
و زمان با عقربه های اکلیلی
فرصت های ایستادن را می دزدد
هیچ کس نه نصفه ی کامل مردیست
نه نصفه ی کل زنی
موجود چهار دست و پا
بی انتظار خدای تبر به دست
در باغ اسطوره های خیال
کنار عشقه های بهاری
به صنوبر کهن تکیه داده
چهار پای آرام
چشم هایش را کف پایش بسته
آسمان در چشم های چارپای خیره بر آبی بیکران
استخر فیروزگون وارونه ایست
بی ستاره و ماه و خورشید
.آسمان ٬ تنها آسمان است

شش اردیبهشت سالمرگ منوچهر"
"شاعری که جز قربانی نشد

No comments: