2007-04-04

... بی خود حرفش را وسط -
... من اعصابم به هم
_cristian diorکت و شلوارت خیلی _
Moment !moment!
این طور سان نده این وسط!
... میری؟ یه شیشه الکل هم
! اش با منcash

و می رفت تا لب لیوان بعد
تا ته الکل
دایاموندهای سیاه
مدارهای مغزش را می پوکیدند
فکش به هم پیچیده
ابروهاش در هم می خزید
و لیوانی پی لیوان هم
و شبی به دنبال شب های پیش

... خوب من دیگه حالم داره بهم -
Wait a minute!
من باید برم به خلا

شما بازی کنید
بازی کنید
نه! چرا؟ بازی کنید
...مث مامان که با زندگی من
شماهم بازی کنید
... شما هم


سرفه بود و زردابی مست
چشم خانه ها ی خالی
به شکل مردمکی سمج
پارکینسون مامان را می جوید
صورتش دشتی و دست و پاش در بیداد

حالا خوب می خوابی پسرم -
حالا خوب می خوابی
...خوب



5 comments:

4040e said...

: )

Anonymous said...

عشق وایمان،در اوج پروازش،از سطح ستایشها می گذرد و معشوق در انتهای صعودش در چشم عاشق سراپا غرقه سرزنش می شود واین هنگامی است که دوست،استحقاق بخشوده شدنش را در چشم دوست از دست می دهد

Anonymous said...

سلام! جالب بود

masoud noormohammadian said...

آناهيتا وقتي در يك weblog و به تعداد مخاطبينت متكثر ميشي بايد چيز تازه اي در انبان داشته باشي.والا تورا و حرفهايت را جدي نمي گيرند.يادت باشه تو يك عده را به مهماني دعوت كرده اي

Anonymous said...

anchera ke dar to sher miafarinad bejo , angah anche bar zaban aiad , sherist .