2007-05-12

وایسا بچه ! چرا سطل آشغال و انداختی؟ -
می ایستد
و همه ی رنگ از صورتش می پرد
تا لبه ی شیروانی خیس
حالا ده بار کلاغ پر بری آدم میشی -
با پوستی به رنگ متقال و نگاهی به شکل یک پرسش لرزان
دستهایش را پشت سرش قفل می کند
و ده جوجه کلاغ شیرین را پر می دهد
تا کنار رنگ تنش
حواست کجا بود؟ده بار دیگه بپر ببینم -
و ده کلاغ بالغ حیران
پر می کشند تا هیچ کجا
و کلا
تو خاک بر سر بیستا دیگم بری کمه -
ابری خاکستری باد می کند دور سرش
و چشم هاش در تاریک خانه ی هول می ریزد
بجنب یالا! بیستا دیگه -
حلقش تنگ می شود از تورم جسمی تند
که زرد می شود روی ساق های کوچک سردش
واسه چی سطل و انداختی ؟ حالا باید لیس بزنی -
همه رو با زبونت پاکش کنی
دو تیله ی مواج در چشم خانه هاش
قل می خورد به چپ و راست
میل شدید خوردن حجمی گزاف
در دلش شور می خورد
و حرص وقیح قورت دادن
مثل روزهای مکیدن
روزهای یله بر پستان مادر
پرشیرو گرم
بی آن که به یاد
در سرش دور می خورد

سرش دور می خورد
سرش عجیب دور می خورد



3 comments:

Anonymous said...

annaye aziz mese hamishe fogholade bood ,gahi faramooshie man be khater miare hozoore daghe lisidanha va harakate tileha bar amvaje zamino,
khosh bashid,

Anonymous said...

نمی دونم کی هستی .اما احساس می کنم می شناسمت.میشه بهم بگی؟!

Anonymous said...

چه بگويم كه دل افسردگيت از ميان برخيزد نفس گرم گوزن كوهي چه تواند كردن سردي برف شبانگاهان را كه پر افشانده به دشت و دامن