درغبار هسته ای حوالی نطنز
به دنبال پارودی آبرو مندی می گشتم
کم نبود
پدافندهای منزوی
.....
در شهر بادگیرها نفس می کشم
هوس جنون در اندرونی و بهارخوابها
منتشر
......
امروز آتش کده ی خاموشی را
با ذغال های اخته روشن کردم
در فضا بوی مردی پیچید
که آتش کده ی خاموشی را
با ذغال های اخته...
....
وارد قلعه نارین که شدم
چاپاری با اسب تازه نفسش
برای رساندن نمونه ی خون من
پیش قدم شد
دلش به حال رنگ زرد چهره ام...
1 comment:
: )
Post a Comment