خط از ارغوان شرابش گیرا و گسافتاده زیر لبمحالا سیاهی چشمستدرستر هجومشابرو پیوسته به مستدست حواسم مه آلود بود امروزفیروزه های سینه ریزپخش حیاط شد
سیبی یتیمطوقی کبود...!
Post a Comment
1 comment:
سیبی یتیم
طوقی کبود
...
!
Post a Comment