هر بار فکر می کنم
این بار دیگر آن اتفاق عجیب و درشت
در شعرم افتاده است
مثلا کلاغی رو ی مردارش
به شکل ققنوسی پر می کشد
یا آیه های دهن پر کن کتاب های مقدس
خوب در سطرهای من جا خوش کرده اند
و اسطوره ها را به شکل غریبی آشنایی زدایی کرده ام
یا این وزن دیگر نجات دهنده شعرم خواهد بود
و اعوجاج های زبانی
یعنی با چوبی بلند روی بندهای ارتفاع
تعادل را کلمه کردن
هر بار فکر می کنم
این دیگر همان نقطه ی عطف است
همان لحظه ی موعود که درآن
عطار جامه دراند
...و
اما هر بار غافل می شوم ازاین که
انسان هزگز دلیل حیات نبوده است
وزمین هیچ گاه مرکز هستی نبوده است
و نقطه ی عطف
تنها ترکیب مصوت زیباییست
در سرسام زندگی امروز
این بار دیگر آن اتفاق عجیب و درشت
در شعرم افتاده است
مثلا کلاغی رو ی مردارش
به شکل ققنوسی پر می کشد
یا آیه های دهن پر کن کتاب های مقدس
خوب در سطرهای من جا خوش کرده اند
و اسطوره ها را به شکل غریبی آشنایی زدایی کرده ام
یا این وزن دیگر نجات دهنده شعرم خواهد بود
و اعوجاج های زبانی
یعنی با چوبی بلند روی بندهای ارتفاع
تعادل را کلمه کردن
هر بار فکر می کنم
این دیگر همان نقطه ی عطف است
همان لحظه ی موعود که درآن
عطار جامه دراند
...و
اما هر بار غافل می شوم ازاین که
انسان هزگز دلیل حیات نبوده است
وزمین هیچ گاه مرکز هستی نبوده است
و نقطه ی عطف
تنها ترکیب مصوت زیباییست
در سرسام زندگی امروز
No comments:
Post a Comment