2007-08-06

همه ی پل های پشت سرم را ز شش جهت
و دیگر نشنید خواهم آن نگفته های غزل
که دلم بوی خاک گرفته شاید خیس
باید برای روزنامه تسلیتی نیست
و پیش از آن که بیش از حد اتفاق بیفتد
نه ! هنوزچیزیم نیست
زنگ های پایه ی پل برای چه کسی
جذر این حال را امید مدی نیست




6 comments:

4040e said...

: )

Anonymous said...

سلام پریشانی ریخته بود در کلماتت و خوب شد که ریخته

Anonymous said...

:)

Anonymous said...

علي ها
اميرها
اميدها
به آفرينش درد شاعر
چه خوش مي خنديد
!!!
آياروزي عرق شرم بر پيشاني مان خواهد نشست ازلذت تمام آثاربرجسته اي
كه آبستن درد بوداند
!!!

Anonymous said...

زنگ های پل اوهم می فهم . زنگ آهن من همش می درم تند وتند در و باز می کنم

Anonymous said...

این وبلاگ در گروه ادبیات بازنگار ثبت شد