این جا کسی است پنهان دامان من گرفته
خود را سپس کشیده پیشان من گرفته
این جا کسی ست پنهان چون جان و خوش تراز جان
باغی به من نموده ایوان من گرفته
این جا کسی ست پنهان هم چون خیال در دل
اما فروغ رویش ارکان من گرفته
این جا کسی ست پنهان مانند قند در نی
شیرین شکر فروشان دکان من گرفته
جادو و چشم بندی چشم کسش نبیند
سوداگری ست موزون میزان من گرفته
چون گلشکر من و او در هم دگر سرشته
من خوی او گرفته او آن من گرفته
من خسته گرد عالم درمان ز کس ندیدم
تا درد عشق دیدم درمان ز من گرفته
بشکن طلسم صورت بگشای چشم سیرت
تا شرق و غرب بینی سلطان من گرفته
ساقی غیب بینی پیدا سلام کرده
پیمانه جام کرده پیمان من گرفته
تو تاج ما و آن گه سرهای ما شکسته
تو یار غار و آ ن گه یاران من گرفته
گوید ز گریه بگذر زان سوی گریه بنگر
عشاق روح گشته ریحان من گرفته
یاران دل شکسته بر صدر دل نشسته
مستان و می پرستان میدان من گرفته
تبریز شمس دین را بر چرخ جان ببینی
اشراق نور رویش کیهان من گرفته
2008-02-23
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment